در همه شهر غریبم
نوشته شده توسط : یلدا

 

بي تو طوفان زده دشت جنونم


صيدافتاده به خونم


تو چه‌سان مي‌گذري غافل از اندوه درونم؟


بي من از کوچه گذر کردي و رفتي


بي من از شهر سفر کردي و رفتي


قطره‌اي اشک درخشيد به چشمان سياهم


تا خم کوچه به دنبال تو لغزيد نگاهم


تو نديدي...


نگهت هيچ نيفتاد به راهي که گذشتي


چون در خانه ببستم،


دگر از پا نشستم


گوئيا زلزله آمد،


گوئيا خانه فروريخت سر من


بي تو من در همه شهر غريبم


بي تو، کس نشنود ازاين دل بشکسته صدائي


بر نخيزد دگر از مرغک پر بسته نوائي


تو همه بود و نبودي


تو همه شعر و سرودي


چه گريزي ز بر من


که ز کوي‌ات نگريزم


گر بميرم ز غم دل


به تو هرگز نستيزم


من و يک لحظه جدايي؟

 
نتوانم، نتوانم


بي تو من زنده نمانم ...

 





:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 13 / 5 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: